در راه زندگی جدید

نوشته های من در راه صدور ویزای استرالیا

در راه زندگی جدید

نوشته های من در راه صدور ویزای استرالیا

روزهای بعد از مدیکال

بعد از فهمیدن این خبر دو روز من و همسر گیج بودیم... 

کل روز یه گوشه خیره می شدم و همسر هم ساکت تو خودش و موبایلش بود... 

به هزار و یک دلیل خیلی از این کار می ترسم. 

اول اینکه به نظرم خیلی زود اومد و ما حداقل یکسال دیگه منتظرش بودیم. 

دوم اینکه احساس می کنم از نظر مالی، زبان و فنی در سطح دلخواهمون نیستم.همسر از نظر فنی نسبتا خوبه...ولی نمی دونم بازار کارش اونور چطوره الان؟ 

ولی زبانش خیلی خوب نیست و متوسطه حدودا...من هم خودمو هم از نظر فنی اصلا قابل رقابت تو اون محیط نیستم... 

نمی دونم چی میشه و قراره چه اتفاقی بیفته... 

احساس می کنم یه طوفان داره میاد سمتمون و من فقط وایستادم و تماشاش می کنم... 

 

این چند روز با چند تا از دوستانمون هم حرف زدیم...یه عده ما رو ترسوندن و یه عده تشویقمون کردن...خلاصه دز بیم و امید داریم جلو میریم و کارهامون رو می کنیم... 

 

هنوز به مامانم اینها و خانواده همسر نگفتم.اونم برای خودش داستانیه... 

فقط نزدیکترین دوستانمون می دونن و خواهر من... دوستانمون که طبیعتا خوشحال نشدن از این موضوع.خواهرم هم بخاطر خودمون خوشحال شد ولی مطمئنم اصلاااا ته دلش خوشحال و راضی نیست...   

 

از امروز میخوام برای خودم و همسر برنامه ریزی جدی زبان بکنم..خودش که می دونم دنبال این چیزا نیست و بازم من باید دنبالش بدوم.

 

خلاصه تصور خارج شدن از این آرامشمون و جدال با روزگار و زندگی جدید فعلا منو بدجور ترسونده.ولی هر طور فکر می کنم  هنوز قصد ندارم  قبل از شروع مبارزه جا بزنم...

مدیکال

امروز ایمیل درخواست مدیکال و سوئ پیشینه من و همسر و آیلتس همسر اومد...


الان منتظرش نبودم.فقط همین...

اولین روز...

حالا که در دوران لاج به سر می برم یادم افتاد اطلاعات خیلی خوبی از وبلاگها مخصوصا وبلاگهایی که در مورد استرالیا و تجربیاتشون می نوشتند کسب کردم.حالا احساس می کنم به مسافران جدید باید ادای دین کنم.

امروز این وبلاگ رو ایجاد کردم تا بتونم اطلاعاتم، احساساتم و تجربیاتم رو به دوستان منتقل کنم.امیدوارم مفید واقع بشه