-
سه ماهگی
دوشنبه 11 اسفند 1393 05:26
همیشه وقتی وبلاگهای خارج نشینها رو دنبال می کردم با خودم می گفتم چرا این آدمها خارج که میرن یادشون می ره یه زمانی وبلاگ داشتن.شاید یکی داره ماجرارو دنبال می کنه و کلی سوال داره. خوب چیزی ندارم بگم.وقتی میای اینجا دچار حس و حالی میشی که قابل وصف نیست و از آدم به آدم و از روحیه به روحیه فرق می کنه. یه زمانی استاد...
-
سرزمین جدید
جمعه 19 دی 1393 12:43
دقیقا یکماه پیش در چنین روزی ایران رو ترک کردیم و فرداش استرالیا بودیم.... اون روز گندترین و بدترین روز زندگیم بود و فکر نمیکنم نیازی باشه بگم چرا...تاخود فرودگاه دوحه گریه کردم.ولی بعدش همه چیز کمی بهتر شد یا بهتر بگم اونقدر خسته بودیم که تقریبا نیمه خواب بودیم و چیز زیادی یادم نمیاد. فقط کمی از پرواز بگم که خیلیا...
-
قدم به قدم 2
یکشنبه 25 آبان 1393 08:53
چند روز پیش دوست همسر که قراره بریم پیششون یک ساعتی باهام حرف زد و کلی منو از فریت منصرف کرد.با یه حساب سر انگشتی هم دیدیم زیر 100کیلو فریت داریم.برای همین خیلی مردد شدیم. فعلا افتادیم به فروش لوازم اضافی خونه.برای همین حجم کارهای روزهای آخرمون چند براربر شده. فریت رو هم قرار شد چند ماه دیگه که برگشتیم انجام بدیم.تا...
-
قدم به قدم 1
سهشنبه 22 مهر 1393 12:29
بلاخره استارت شروع کارها ی جمع و جور رو از این هفته زدیم.جمعه همسر اتاق کوچیک و تختش رو جمع کرد و دیروز هم لباسهای زمستونیمون رو آوردیم و در حین جمع کردن تابستونی ها سه تا از این بقچه های بزرگ گذاشتم برای جدا کردن بار فریت.یکی لباسهای بردنی خودم.یکی لباسهای بردنی همسر و یکی هم لباسهایی که باید برن برای فریت.البته در...
-
AUD
سهشنبه 1 مهر 1393 11:05
بلاخره چشممون به جمال دلار استرالیا روشن شد و دلاری 2860 تومن خریدیم و خیالمون کمی راحت شد
-
Gathering
شنبه 15 شهریور 1393 11:11
دیروز دومین دورهمی بچه های اوزستان بود و خیلی بهتر از اولی بود.هم تعداد کمتر بود و هم اکثر افراد جمع از قبل آشنا بودن و خلاصه گپ و گفتمان زیاد بود.حدود ساعت ۲ ما رسیدیم و تقریبا تا ۵:۳۰ که ما اجبارا باید می رفتیم پیش بابای همسر اونجا بودیم. خلاصه که دوستان بسیار از دیدن هموطنان جدید خوشحال شدیم و امیدوارم بتونیم جامعه...
-
بعضی سایتهای مفید
جمعه 31 مرداد 1393 15:57
دوستان لطف کردن و یه سری سایتهایی که ممکنه به دردتون بخوره رو تک تک گذاشتن.فکر کردم خوبه همه شون مثل یه پست اینجا باشن و در دسترس همه دوستان: اگه میخواین آینده شغلی جدیدی تو استرالیا داشته باشین و به قولی از صفر شروع کنین ، این سایت با یک سری سوال به شما کمک میکنه بتونین رشته جدیدتون رو انتخاب کنین:...
-
آدم معمولی
دوشنبه 27 مرداد 1393 15:25
در حین کارهایی که دارم برای مهاجرت انجام میدم تصمیم گرفتم ایمیلم رو هم پاکسازی کنم و 7000ایمیل نخونده ام رو دیروز پاک کردم.ولی در این بین اتفاقی یه چند تا ایمیل رو نگه داشتم که متن یکیشون امروز منو خیلی تحت تاثیر قرار داد.چون خودم هم جز همین گروهم.اینجا هم میزارم شاید برای شما هم موثر باشه. معمولی بودن در زندگی،...
-
بلیط و باقی قضایا
شنبه 25 مرداد 1393 07:49
بلاخره دیروز بعد از زیر و رو کردن سایتهای مختلف و سرچ تاریخهای ورود و خروج، ارزونترین بلیط رو برای تاریخ 10 دسامبر گرفتیم و تقریبا به همون قیمتی بود که توی سایت قطر بود. ما بلیطمون رو از آژانس دلتابان گرفتیم. حدودا شد 3300000 تومان رفت و برگشت(البته با چانه زنی و تخفیف).خود سایت قطری هم برای تاریخهای 8، 10 و 12 دسامبر...
-
سخت ترین خان
دوشنبه 20 مرداد 1393 10:12
بلاخره دیروز یکی از سخت ترین خان ها رو رد کردم و به پدر و مادرم گفتم.البته گفتن که چه عرض کنم...مامان اینها از سفر اومده بودن.رفتم ببینمشون.خلاصه کلی از در و دیوار گفتیم .مامان گفت خوب نمی خوای خبر اومدن ویزاتون رو به من بگی!!! من رو می گی هنگ کردم.خوب طبیعتا انکار فایده ای نداشت.خوشحالم که خودشون فهمیده بودن و تا...
-
خان سخت
یکشنبه 19 مرداد 1393 17:08
بلاخره خان سخت گفتن به رییسم رو رد کردم.الان مثل پرنده احساس سبکی می کنم.خدا رو شکر خیلی بهتر از اونچه که انتظار داشتم برخورد کرد.واقعا خدای شخصیته و یکی از موهبت های محیط کارم. حالا مونده سخت ترین خان یعنی صحبت با مامان و بابام.
-
قدم بعدی
شنبه 18 مرداد 1393 09:30
آخر هفته بلاخره به خانواده همسر گفتیم و تاکید کردیم که فعلا کسی در خانواده نفهمه تا ببینیم چیکار می کنیم.البته مهمترش هنوز خانواده خودم هستن که بهشون نگفتیم و خیلی نگران اون بخش هم هستم.اونها هم فردا از سفر میان. این هفته هم باید با رییسم صحبت کنم.ولی قبلش میخواستم با کسی مشورت کنم که شانس خوشگل من امروز نیست.حالا...
-
روزهایی که گذشت
دوشنبه 13 مرداد 1393 10:57
روزهایی که گذشت... روزی که زندگیمونو با همسرم شروع کردیم گفت که از قبل از دواج به فکر رفتن بوده و قرار بوده بره سوئد و...الانم دلش میخواد یه روزی بره از ایران.منم یه دختر بابایی اصلا فکر نمی کردم به این چیزها...ولی یه لحظه هیجانی شدم گفتم بریم.خلاصه اولین قراردادمون رو بر اساس کار همسر با گلدن آسیا یا یه همچین چیزی تو...
-
And finally...
سهشنبه 7 مرداد 1393 11:55
امروز صبح ساعت ٩:٣٠ ویزامون اومد. وقتی خوندم هیچ حسی نداشتم.نه شادی نه غم.بی حس بی حس بودم. یادم افتاد چه حجم کاری هست که باید انجام بدیم و چقدرررر عقبیم از همه چی.
-
خان بعدی
سهشنبه 6 خرداد 1393 12:54
خدا رو شکر همسر هم در آزمون آیلتس نمره لازم رو آورد و امروز ارسال کردیم و دیگه فعلا کاری نداریم و فکر کنم حالا حالاها فقط منتظریم...
-
آیلتس همسر...
یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 10:47
همسر برای 10 اردیبهشت وقت آیلتس داره و دقیقا دو روز قبلش مهلت 28 روزه ما برای ارسال مدیکال و سوء پیشینه تموم میشه.دیروز برای کیس آفیسر ایمیل زدیم و گفتیم با توجه به اینکه آیلتس همسر ممکنه آماده نشه لطفا یه مهلت دیگه به ما بدین.اونم فرداش ایمیل زد که تا 31mayمهلت ما رو تمدید می کنه و به این ترتیب همسر رفت برای آیلتس...
-
مدیکال 3
سهشنبه 2 اردیبهشت 1393 10:35
دیروز رفتیم بیمارستان دی برای انجام مدیکال.تنها دلیلمون هم این بود که از همه زودتر به ما وقت داد.وگرنه دوستان می گفتند الان ایرانمهر و آتیه بهترن.حدود ساعت5 اونجا بودیم و وقتی رفتیم قسمت مدیکال یه خانم خوش برخورد سه تا فرم به ما داد پر کنیم و عکسهامون رو بچسبونیم روشون و HAP IDمون رو توشون بنویسیم.ما HAP IDمون تو...
-
مدیکال2
شنبه 30 فروردین 1393 10:33
وقتی مدیکال اومده همه چیز زندگیمون دستخوش این موضوع شده. روز دوشنبه مدیکالمون رو باید بدیم...هنوز که هنوزه هه کارهامون رو می کنیم..ولی مرددیم بین رفتن و موندن...هر روز با یه دلگیری و بغضی بیدار میشم که نمی دونم تا کی طول می کشه... فعلا که از تعلیقی در اومدیم و در تعلیق بدتری افتادیم...
-
سوء پیشینه
چهارشنبه 27 فروردین 1393 06:32
امروز برای گواه*ی سو پی*شینه اقدام کردیم.رفتیم همون مرکزی که دفعه پیش رفته بودیم.خیلی خلوته و اون دفعه خیلی زود به دستمون رسید. برای سو پیشینه خودشون کارتخوان گذاشتن و نفری ده هزار تومن بابت تمبر و انگشت نگاری پرداخت کردیم و هشت هزار تومن هم بابت کارمزد خود مرکز دادیم. ظاهرا می شه پرداخت کلیه کارها رو بدون مراجعه به...
-
همچنان مدیکال
سهشنبه 26 فروردین 1393 08:45
یکشنبه که مامان اینها از سفر اومدن قضیه رو بهشون گفتم...دیدن چهره مامانم تو اون لحظه برام سخت ترین لحظه این چند وقتی بود که خبر رو فهمیدم.من تک تک حالتهای چهره مامانم رو خیلی خوب می فهمم و می بینم...گوشه های لبش آویزون شدن و صورتش جمع شد... ولی خودشو خیلی خوب برخورد کردن و گفتن این زندگی شماست و نباید به خاطر ما و...
-
روزهای بعد از مدیکال
شنبه 23 فروردین 1393 11:45
بعد از فهمیدن این خبر دو روز من و همسر گیج بودیم... کل روز یه گوشه خیره می شدم و همسر هم ساکت تو خودش و موبایلش بود... به هزار و یک دلیل خیلی از این کار می ترسم. اول اینکه به نظرم خیلی زود اومد و ما حداقل یکسال دیگه منتظرش بودیم. دوم اینکه احساس می کنم از نظر مالی، زبان و فنی در سطح دلخواهمون نیستم.همسر از نظر فنی...
-
مدیکال
چهارشنبه 20 فروردین 1393 10:19
امروز ایمیل درخواست مدیکال و سوئ پیشینه من و همسر و آیلتس همسر اومد... الان منتظرش نبودم.فقط همین...
-
اولین روز...
دوشنبه 19 اسفند 1392 10:17
حالا که در دوران لاج به سر می برم یادم افتاد اطلاعات خیلی خوبی از وبلاگها مخصوصا وبلاگهایی که در مورد استرالیا و تجربیاتشون می نوشتند کسب کردم.حالا احساس می کنم به مسافران جدید باید ادای دین کنم. امروز این وبلاگ رو ایجاد کردم تا بتونم اطلاعاتم، احساساتم و تجربیاتم رو به دوستان منتقل کنم.امیدوارم مفید واقع بشه