در راه زندگی جدید

نوشته های من در راه صدور ویزای استرالیا

در راه زندگی جدید

نوشته های من در راه صدور ویزای استرالیا

آیلتس همسر...

همسر برای 10 اردیبهشت وقت آیلتس داره  و دقیقا دو روز قبلش  مهلت 28 روزه ما برای ارسال مدیکال و سوء پیشینه تموم میشه.دیروز برای کیس آفیسر ایمیل زدیم و گفتیم با توجه به اینکه آیلتس همسر ممکنه آماده نشه لطفا  یه مهلت  دیگه به ما بدین.اونم فرداش ایمیل زد که تا 31mayمهلت ما رو تمدید می کنه و به این ترتیب همسر رفت برای آیلتس...

مدیکال 3

       دیروز رفتیم بیمارستان دی برای انجام مدیکال.تنها دلیلمون هم این بود که از همه زودتر به ما وقت داد.وگرنه دوستان می گفتند  الان ایرانمهر و آتیه بهترن.حدود ساعت5 اونجا بودیم و وقتی رفتیم قسمت مدیکال یه خانم خوش برخورد سه تا فرم به ما داد پر کنیم و عکسهامون رو بچسبونیم روشون و HAP IDمون رو توشون بنویسیم.ما HAP IDمون تو ضمیمه های نامه مدیکال برامون ارسال شده بود.ولی ظاهرا تو پروفایل خود فرد تو سایت اداره مهاجرات وجود داره و میشه رفت و برداشت.

بعد از حدود نیم ساعت معطلی بهمون بگره دادن برمی طبقه پایین برای عکس برداری،بماند که یه عده بعد ار ما اومده بودن و خیلی زود کارهاشون انجام شد و رفتن و ما باز هم کلی حرص خوردیم و حتی همسر رفت بهشون گفت.ولی خوب در کل بد نبود برخوردشون.بعد از عکسبرداری از قفسه سینه که خیلی راحت انجام شد اومدیم بالا تا برگه های آزمایش رو بگیریم و بریم برای آزمایش خون و ادرار.وقتی نمونه ها رو دادیم اومدیم منتظر شدیم دکتر صدامون کنه.دکتر ازمون خواست به یه اتاق کوچیک بریم و همه لباسها رو در بیاریم و یه ملحفه بکشیم رومون و منتظر بشیم.بر خلاف اینکه می گفتن سر سری معاینه می کنه خیلی دقیق معاینه کرد و پرسشنامه ای رو خودش برامون پر کرد شامل اینکه چه بیماریهایی رو گرفتی،بیماریهای مزمن داشتی یا نه،سابقه جراحی و....

کل هزینه آزمایش و اسکن و ویزیت دکتر هم شد 924000تومن و با معطلی هاش هم حدود سه ساعت و نیم طول کشید.

ما هیچ برخورد بدی ندیدیم و حتی وقتی به دکتر گفتیم ممکنه مهلتمون تموم بشه گفت امشب برامون ارسال می کنه...

مدیکال2

     وقتی مدیکال اومده همه چیز زندگیمون دستخوش این موضوع شده.

روز دوشنبه مدیکالمون رو باید بدیم...هنوز که هنوزه هه کارهامون رو می کنیم..ولی مرددیم بین رفتن و موندن...هر روز با یه دلگیری و بغضی بیدار میشم که نمی دونم تا کی طول می کشه...

فعلا که از تعلیقی در اومدیم و در تعلیق بدتری افتادیم...

سوء پیشینه

 امروز برای  گواه*ی سو پی*شینه اقدام کردیم.رفتیم همون مرکزی که دفعه پیش رفته بودیم.خیلی خلوته و اون دفعه خیلی زود به دستمون رسید. 

برای سو پیشینه خودشون کارتخوان گذاشتن و نفری ده هزار تومن بابت تمبر و انگشت نگاری پرداخت کردیم  و هشت هزار تومن هم بابت کارمزد خود مرکز دادیم. ظاهرا می شه پرداخت کلیه کارها رو بدون مراجعه به بانک تو خود مرکز انجام داد.

مدارک لازمش هم  اصل و کپی شناس*نامه و کارت مل*ی و یک قطعه عکس  و معرفی نامه یا درخواست فردی بود.

من مدارک مربوط به تعویض  گواهنامه ام رو یادداشت کردم که برم سراغش .چون استفاده ای ازش نداشتم دو سال از مهلت اعتبارش گذشته والان باید سالی پنج هزار تومن هم جریمه بدم. تو استرالیا تا اونجایی که من می دونم تا دو تا سه ماه میشه بدون گواهینامه رانندگی کرد.میخوام برای اون موقع داشته باشمش.

زبان رو دست وپاشکسته ادامه می دیم و ای بدک نیست...ولی نمی دونم همسر می تونه نمره لازم رو بیاره یا نه؟ 

فعلا که فقط امیدواریم.اگه نمره لازم رو نیاره باید 4000دلار بابت کلاس زبان بدیم که با این  قیمت دلار واقعا سخته... 

 فعلا روزهامون همینطوری می گذرن و کم کم داریم خودمون رو آماده می کنیم.در درجه اول دغدغه من زبانمونه و در درجه دوم کار من که باید خودم رو توش به روز  کنم.فعلا فقط سعی میکنم با دید مثبت نگاه کنم و خودم رو به روز کنم در زمینه فنی ...تا ببینیم خدا چی میخواد.

همچنان مدیکال

  یکشنبه که مامان اینها از سفر اومدن قضیه رو بهشون گفتم...دیدن چهره مامانم تو اون لحظه برام سخت ترین لحظه این چند وقتی بود که خبر رو فهمیدم.من تک تک حالتهای  چهره مامانم رو خیلی خوب می فهمم و می بینم...گوشه های لبش آویزون شدن و صورتش جمع شد... 

ولی خودشو خیلی خوب برخورد کردن و گفتن این زندگی شماست و نباید به خاطر ما و بودن پیش ما به خطر بندازینش... 

ولی می دونم اصلا اصلا دلشون نمی خواد من برم.فقط به خاطر اینکه من نگران نباشم و آرامش داشته باشم اینطوری بهم می گه. 

خلاصه همسر با بابا کمی صحبت کرد و کمی در مورد اینکه چیکار کنیم و مسائل مالیش حرف زدیم و شام خوردیم و اومدیم...   

قبلش اونقدر با همسر حرف زده بودم که داشت می رفت امتحان آیلتسش رو کنسل کنه.ولی با برخورد مامان اینها عزمش جزم شد که حتما بریم. 

نمی دونم.وحشتناک مردد و دو دلم... 

الان فقط پدر مادر من و دو تا دوست نزدیکمون می دونن...همسر هنوز نمی خواد به خانواده خودش بگه...تا ببینیم چی میشه و خدا چی میخواد.خودمو در بست سپردم دست خدا...گفتم اگه صلاحمونه کاری کن بشه وگرنه کاری کن نشه خدای من...یه راهی چیزی پیش پام بذار تا بتونم با دل قرص تصمیم بگیرم. 

 

این چند وقته شروع کردیم موقع پیاده روی با همسر انگلیسی حرف می زنیم.راستش من خودم آدم حراف و حاضر جوابیم...یعنی کسی نمی تونه با من کل کل کنه و حتما جواب کم میاره...ولی احساس میکنم تو این حالت و حرف نزدن واقعا خیلی سخت باشه...  

 

از طرف دیگه بازار کار اونجا خیلی منو نگران کرده.چون خیلی بنیه مالی نداریم که بتونیم بریم مدت طولانی بدون کار کردن اونجا بمونیم...فقط از خدا میخوام بهترین راه رو پیش پامون بذاره.آمین...