در راه زندگی جدید

نوشته های من در راه صدور ویزای استرالیا

در راه زندگی جدید

نوشته های من در راه صدور ویزای استرالیا

سه ماهگی

     همیشه وقتی وبلاگهای خارج نشینها رو دنبال می کردم با خودم می گفتم چرا این آدمها خارج که میرن یادشون می ره یه زمانی وبلاگ داشتن.شاید یکی داره ماجرارو دنبال می کنه و کلی سوال داره.

خوب چیزی ندارم بگم.وقتی میای اینجا دچار حس و حالی میشی که قابل وصف نیست و از آدم به آدم و از روحیه به روحیه فرق می کنه.

     یه زمانی استاد باسوادی داشتیم که راجع به مدیریت زمان صحبت می کرد.می گفت گاهی ساعت درونی ما تنظیم نیست.کلی کارنکرده داریم ولی حوصله نداریم.منم این مدت ساعت درونیم تنظیم نبود.

     از وقتی اومدیم همسر به شدت و با تمام قوا دنبال کاره.یعنی فکر نمی کنم کسی بیشتر از همسر دنبال کار باشه.به هرکسی اینجا باهاش سلام علیک داشته هم سپرده و رزومه فرستاده.امیدوارم تلاشهاش نتیجه بده.

      از اتفاقاتی که اینجا می افته چیز زیادی برای گفتن نیست...یا بهتر بگم اونقدر جزییات ریز هست تو زندگی در یه کشور خارجی که قابل گفتن نیست و تجربه ایه.فقط دو تا نکته کلی بهتون بگم.اینجا safety خیلی مهمه.وقتی میگم مهم یعنی اونقدر مهمه که ممکنه پلیس یا مامور امنیتی اون محل حتی با شما برخورد فیزیکی بکنه.دوم اینکه من خیلی برخورد های دوستانه ای ندیدم یا بهتر بگم سطح انتظارم خیلی بالاتر بود.حداقل شاید تو پرث اینطور باشه.ولی دوستان سیدنی رفته هم همینو میگن.سوم اینکه نمی دونم قبلا هم گفتم یا نه.کیفیت مواد غذایی اینجا واقعا خوبه و بخصوص برای ماهایی که از ایران میایم تقریبا باورنکردنیه.

     اینجا کلاس زبان میرم.سیستم آموزشیشون واقعا جالبه و حداقل در سطحی که من هستم اصلا شوخی نیست.کلیه آزمونها و ارزیابی ها دز طول کلاس برگزار میشه و اگر در اونها غیبتی داشته باشین فرصت جبران دارین.یعنی باید دوتا از سه تا اسسمنت رو پاس کنین.معلمها مهربونن.ولی اونقدری که من انتظار داشتم برای شما وقت نمی زارن.البته اینی که می گم در سطح بزرگسالانه.درسطح بچه ها هیچ شناخت و تجربه ای ندارم.

       هر وقت دلتنگ می شم فقط میرم وایمیستم  بیرون و یه نفس عمیق از هوای بهاری و پر از اکسیژنش می کشم و خدا رو شکر می کنم حدقل هوایی تمیز و آرامشی وصف نشدنی اینجا داریم.

     

سرزمین جدید

    دقیقا یکماه پیش در چنین روزی ایران رو ترک کردیم و فرداش استرالیا بودیم....

اون روز گندترین و بدترین روز زندگیم بود و فکر نمیکنم نیازی باشه بگم چرا...تاخود فرودگاه دوحه گریه کردم.ولی بعدش همه چیز کمی بهتر شد یا بهتر بگم اونقدر خسته بودیم که تقریبا نیمه خواب بودیم و چیز زیادی یادم نمیاد.

فقط کمی از پرواز بگم که خیلیا نگران این همه ساعت هستن...تقریبا نصف بیشترش رو که خواب هستین.بقیه اش رو هم یا دارین چیزی میخورین یا فیلم میبینین یا حرف میزنین یا تو صف دستشویی هستین...! بنابرین فکر نمیکنم خیلی سخت بگذره.حداقل برای من و همسرم که اینطور بود.البته اگه آدمهای قد بلندی باشین بیچاره این چون واقعا فاصله بین صندلی ها کمه.اونقدرکمه که وقتی به صندلیمون رسیدیم من شوکه شدم.همونطور که دوستان گفتن اگر کمر دردی هستین یا مشکل نشستن های طولانی دارین حتما حتما ردیف کنار راهرو بگیرین که بتونین هی پاشین...ما که کنار پنجره و وسط بودیم و وقتی همسفرمون میخوابید باید کلی منتظر می شدیم تا پاشه...کفش های فوق العاده راحت بپوشین و حتما تو هواپیما در بیارین و گاهی پاهاتون رو حرکت بدین تا از عوارض پروازهای طولانی مصون باشین...کیفیت غذا نسبتا خوب بود و رسیدگی..ای بد نبود.در کل راضی بودم.ولی هنوز کارداره تا بهturkish airways برسه...

   در مورد بارمون ما روی چمدونمون حدود 8 کیلو اضافه داشتیم که 5 کیلو بهمون تخفیف داد و 3 کیلو کم کردیم.کوله هامون رو وزن نکردن...هرکدومشون حدود 10-12 کیلو بودن...فقط ساکهای دستیمون رو وزن کردن که یکیش 8 کیلو و یکی 8.5 کیلو بود که گیر ندادن.یه کاور لباس هم داشتیم که اونم وزن نکردن.

    توی این یه ماه medicare رو گرفتیم و بعد از حدود یکماه کارتهامون اومد.البته با احتساب تعطیلات فکر کنم حدود دو هفته ای باید برسه و تو این مدت می تونین از کارت موقت استفاده کنین.تو اوایل ورودتون ممکنه درگیر آلرژی فصلی بشین که دو هفته با قرص تحملش کنین خوب میشه...

     نکته دیگه ای که فهمیدم سنترلینک هیج خدمات خاصی به ما که بچه نداریم نمی ده و هیچ کلاسی هم بهمون معرفی نکرده.کلا خدمات خاصی نداشت. من هنوز کلاس رایگان رزومه و employment پیدا نکردم ولی کلاس زبان از 150 دلار برای یه دوره 6 ماهه پیدا کردم که البته مخصوص migrantهاست.اینجا هم AMEP Program وجود داره.البته دوستانمون کلا توصیه  میکنن کلاسها رو نریم.چون سطح کلاسها واقعا پایینه به نظرشون.ما فعلا تجربه خاصی نداشتیم.

     در مورد کیفیت زندگی و lifestyle اگه حتی یه نفر کار کنه قیمتها واقعا خوبن...ولی وقتی دلار خرج میکنین 21000 تومن پول ماست دادن واقعا زور داره...ولی کیفیت مواد غذایی به ویژه گوشت ها واقعا بالاست و قیمتش هم خیلی مناسبه.ولی قیمت سبزیجات و میوه جات اوایل خیلی به نظرمون گرون بود ولی الان کمی بهتر شده.بخصوص اگه جاهایی که ارزونتر هستن رو بشناسین.

     در مورد برخورد و رفتار استرالیایی ها و کلا غیر اسیایی ها(چون واقعا خیلی از بورها ممکنه اوزی نباشن) خیلی خیلی خوب و friendly. ولی از برخورد سایرین بخصوص آسیایی ها چیزی متفاوت تر از ایران ندیدم.همونقدر سرد و بی روح و بدون لبخند و تاحدودی غیر دوستانه.در کل برخورد عمومی از سطح انتظار من  پایین تره و به نظرم مودب ترین مهاجرین آسیایی ایرانی ها هستن که خوب دلایلش جای بحث داره...

       به توصیه دوستان در commonwealth bank حساب باز کردیم و فعلا از همه چیزش بخصوص بانکداری الکترونیکی اش واقعا راضی هستیم.ضمنا در ماه 4 دلار هزینه حسابه که اگه در ماه دو هزار دلار تراکنش داشته باشین اونو ازتون نمیگیرن.ولی فکر میکنیم که اگه یه حساب دیگه تو یه بانک دیگه هم داشته باشیم برامون بهتره...بنابرین احتما بخشی از پولمون رو هم در یک بانک دیگه بذاریم.

       در مورد خونه گرفتن هیچ تجربه ای ندارم چون روز دومی که رسیدیم خونه گرفتیم. اونم در همسایگی دوستانمون در یک آپارتمان که خانم صاحبخونه حتی مدارکمون رو هم چک نکرد...همونجا قرارداد نوشتیم و امضا کردیم.برای همین تجربه خاصی ندارم.ولی کلا دوستانی که اومدن حداکثر ظرف یک هفته تا ده روز همه خونه پیدا کردن...بنابرین به نظر مشکل خیلی خاصی نمیاد.

     در مورد سیم کارت ما برای ماه اولمون ویرجین گرفتیم ولی خیلی ازخدماتش راضی نیستیم ضمن اینکه تماسش با اپراتورهای غیر ویرجین خیلی گرونه.در نتیجه تصمیم داریم از این ماه روی لایکا سویچ کنیم که قمیتهای بین المللی و میزان اینترنت و اینهاش واقعا بهتره.کیفیتش هم از نظر آنتن دهی توسط telstra که شبکه مخابراتی خود استرالیاست support میشه.می تونین همین شماره تون رو داشته باشین و مشکلی نداره.اینو یکی دیکه از دوستانمون که داشت به ما پیشنهاد داد.البته اکه بخواین به صورت plan گوشی هم بردارین باید ویرجین یا ودافون رو انتخاب کنین...چون لایکا پلن نداره.

      یه نکته مهم هم حتما حتما از ایران تبدیل بیارین و سعی کنین چیزهای سبکی باشن...چون پریزهای اینجا خیلی پایینن و اگه مثل مال ما سنگین باشن اصلا واینمیستن و حسابی اذیت میشین.اینجا هم خیلی گرونه .10 تا 12 دلاره و ما هنوز دلمون نیومده بگیریم 


بعضی سایتهای مفید

دوستان لطف کردن و یه سری سایتهایی که ممکنه به دردتون بخوره رو تک تک گذاشتن.فکر کردم خوبه همه شون مثل یه پست اینجا باشن و در دسترس همه دوستان:

اگه میخواین آینده شغلی جدیدی تو استرالیا داشته باشین و به قولی از صفر شروع کنین ، این سایت با یک سری سوال به شما کمک میکنه بتونین رشته جدیدتون رو انتخاب کنین:

www.myfuture.edu.au

نقشه استرالیا که قابلیت پیدا کردن خیلی چیزها و احتمالا جاها رو داره:

www.whereis.com

مشخصات سابرب های مختلف استرالیا رو می تونین تو این سایت ببینین:

www.aussiemove.com

سایتی برای معرفی جاهای معروف استرالیا:

www.australianlandmarks.com.au

باز هم اگه سایت خوب و به درد بخوری معرفی شد همین جا تو این پست اضافه میکنم.

روزهایی که گذشت

روزهایی که گذشت...

روزی که زندگیمونو با همسرم شروع کردیم گفت که از قبل از دواج به فکر رفتن بوده و قرار بوده بره سوئد و...الانم دلش میخواد یه روزی بره از ایران.منم یه دختر بابایی اصلا فکر نمی کردم به این چیزها...ولی یه لحظه هیجانی شدم گفتم بریم.خلاصه اولین قراردادمون رو بر اساس کار همسر با گلدن آسیا یا یه همچین چیزی تو سال 87 بستیم و یه معلم خصوصی آیلتس گرفتیم.یه مدتی گذشت و کلاسهامون همچنان ادامه داشت و اوضاع کار همسر هم خیلی خوب شد...منم تو محل کارم رسمی شدم و کم کم سرد شدیم.حتی برای اسس همسر هم اقدام نکردیم.تا اینکه جریانات8*8 و سراشیبی وحشتناک مملکت ما شروع شد.رفتیم پیش یه وکیل دیگه و اون صلاح دید روی من اقدام کنیم.همسر هم بشکن زنان اومد بیرون که آخ جون تو باید آیلتس بدی 
من زبانم اون موقع بد نبود ولی کلا خیلی جدی نمی گرفتم.اونقدر شل اومدم تا قوانین عوض شد و باید در چهار بند 7 میاوردم.وکیلمون هم با توجه به سراشیبی دلار بهمون زنگ زد که باید بیاین قرارداد رو عوض کنیم و دلاریش کنیم یا فسخ کنیم.دوباره رفتیم قراردادمون رو تمدید کردیم و من انگار یه پرده ای از جلوی چشمم اتفاده باشه که چقدر فرصت از دست دادم گذاشتم پشتش به زبان خوندن .بیشتر از دو سه تا معلم خصوصی عوض کردم و چه موسسه ها که نرفتم.ولی هیچ فایده ای نداشت و همش 6 تا 6.5 می آوردم و همین باعث می شد روز به روز استرسم بره بالا و واقعا تو امتحانها اصلا خوب نباشم.حتی پیش معلم دامون هم که خیلی تاییدش می کرد رفتم.ولی همش نا امیدی.چون خیلی از زیر کار در رو بود ،حداقل زمان من البته. 
خلاصه یه روز در اوج نا امیدی تو فروم قسمت آیلتس بودم دیدم یه کاربری که خیلی هم آشنا نیست تبلیغ یه موسسه رو کرده.به همسر گفتم و زنگ زد باهاشو ن صحبت کرد.شاید اون روز نقطه عطف پروسه آیلتس من بود.موسسه خیلی کوچیک و جمع و جوری که دوتا استاد عالی داشت.واقعا مثل برادر برای من انرژی گذاشتن.همون موقعها هم من از اداره مرخصی گرفتم نشستم به آیلتس خوندن.اونقدر عالی شده بودم که گاهی کلاسهای اسپیکینگ و فری دیسکاشن رو من اداره می کردم.برای ارمنستان هم رزرو کردم و با همسر و مامانم اینها رفتیم اونجا.امتحان فوق العاده سخت بود شانس من.و کل مسافرت اونقدر اشک ریختم که کوفت همه شد.ولی فرداش با روحیه خیلی خوب رفتم اسپیکینگ.خیلی عالی صحبت کردم.بدون هیچ مکثی و با کلمات نسبتا مناسب.یعنی فکر می کردم حتما حداقل 7.5 می شم تو اسپیکینگ.ولی ارمنستان بر خلاف گذشته اصلا خوب نمره نمی داد.و من دو تا 7 و دوتا 6.5 آوردم.دیگه خیلی نزدیک شده بودم.بلافاصله یه آزمون هم تو تهران رزرو کردم.شانس من ته سالن بلندگوها اکو می شد و هرچی ما اعتراض کردیمن هیچ اهمیتی ندادن.دنیا روی سرم خراب شده بود.اومدم خونه و به همسر گفتم برای من همه چی تموم شد.دیگه نمی تونم. 
آخرین امتحان رزرویم رو هم کنسل کردم و با خیال راحت نشستم.شانس خوشگلمون همون روز ها وکیلمون رو هم سر یه جریانی که خودش مقصر نبود زندانی کرده و دفترشون رو پلمپ کرده بودن.دیگه ما کلا بیخیال مهاجرت شدیم.حدود دی ماه 91 بود . یه روز همینطوری همسر امتیاز منو محاسبه کرد دید الان سابقه کارم دو سال اضافه شده و با نمره 0 آیلتس هم می تونم اقدام کنم.البته فقط دوماه تا پایان بازه سنیم و از دست دادن 5 امتیاز فاصله داشتم.باورمون نمی شد...هنوز امیدی هست.ولی خوب نه به وکیلمون دسترسی داشتیم و نه اصلا امیدی بود که حالا حالا ها بتونه از زندان در بیاد.من به پهنای صورتم اشک می ریختم که حالا که هنوز امیدی هست ما هیچ کاری نمی تونیم بکنیم.همون شب هم می خواستیم با دوستانمون بریم سفر که این رو فهمیدیم.همسر کلی دلداریم داد و قرار شد بدون فکر به این موضوع سفرمون رو بریم.البته اسسمنت من هم برای 6 سال کار بود.همون روزها دامون عزیز بزرگترین لطف و محبتی که می شد رو کرد و وقتی تو یه ایمیل شرایط رو بهش توضیح دادم گفت که با اسسمنت قدیم اقدام کنین و وقتی اسسمنت جدید رو گرفتین ارائه بدین.همون روزها وکیل بیچاره مون هم آزاد شد و ما رفتیم دیدنش.بنده خدا خودش و خانواده اش دفتر رو اداره می کردن.از توی خونه تمام مدارک رو اسکن داشت.اونها رو برداشت و با نامه سابقه کار 8 ساله اقدام کردیم.هر لحظه برای ما حیاتی بود.تو این فاصله EOI رو هم با ادعای سابقه 8 ساله پر کردیم.و لاج هم کردیم.خلاصه با ناامیدی پیش می رفتیم تا اینکه نامه اسسمنت تایید 8 ساله اومد.حدود فروردین 93.و اردیبهشت هم فرم 80 رو فرستادیم و رفتیم سر زندگیمون.تنها تماسمون تو این مدت با کیس آفیسر برای تمدید زمان آیلتس همسر بود و عملا این فاصله زمانی برامون خیلی راحت گذشت.البته پدر در اومدن هامون قبل لاج بود . اینقدر با جزییات نوشتم که ببینین ما بارها ناامید شدیم.من بیشتر از 5 بار آیلتس دادم.قبول دارم که اوایل واقعا نخونده می رفتم(همون موقع که 250 تومن بود) ولی هر بار استرسش رو تحمل می کردم.هزینه هایی که کردیم بماند.ولی در تقدیرمون این تجربه زندگی جدید بود و امیدوارم مثل همیشه که دست خدا رو پشتمون احساس کردیم ما و همه دوستانی که لایق زندگی بهتر در محیطی آزاد هستند در این پروسه موفق باشن و راضی از تصمیماتشون.ببخشید خیلی طولانی شد. 
و اما حس و حال روزی که ویزا اومد.صبح روزهای تعطیل منو همسر میریم پارک ملت پیاده روی. روز عید هم صبح زود بیدار شدیم که بریم.همون موقع همسر کلید ماشین رو برداشت و در رو بست.درنتیجه کلید نداشتیم.پدر مادرم هم نبودن که ازشون بگیریم. با خواهرم هماهنگ کردیم حداقل کلید اونها باشه و رفتیم پیاده روی.تو پارک همسر گفت زمستون چیکار کنیم...همون موقع از ذهنم گذشت حالا ببین زمستون هستیم...!!!! 
وقتی رسیدیم دم خونه همسر گفت...ااا یه ایمیل برام اومده که EOI شما ceased شده!!! منم گفتم بابا ما که خیلی وقته کارمون از اون قسمت گذشته.یکی از دلایلش گرنت ویزا بود.گفتم یا گرنتمون اومده یا ریفیوز شدیم...همون موقع هم همسر در رو با طلق هایی که تو ماشین داشت!!! باز کرد رفتیم تو و سریع ایمیل EOI رو فرستادیم برای وکیلمون.بعدش من تخم مرغ عسلی گذاشتم بپزه و رفتم تو اتاق.همون موقع همسر گفت اااا یه دونه هم نامه IMMI Grant اومده...حالا کل کلمه رو با هم خونده بود.از تو اتاق گفتم نه بابا اگه ایمیل گرنت بود باید فقط گرنت می نوشت.با این حال زود اومدم بخونمش...حالا مگه همسر می ذاشت...هی صفحه رو بالا پایین می کرد.خلاصه یه کم عصبانی شدم و با دقت به اتچمنت نگاه کردم دیدم بله نامه گرنته...دیگه تخم مرغهای عسلیمون هم سفت شده بود و من به جای خوشحالی قطره اشکی ریختم و سر همسر غر زدم که چرا مراقب تخم مرغها نبودی...!!!(یادمه سالهای قبل رویاهای زیبایی برای رسیدن نامه گرنت داشتم. قرار بود کار و بار رو ول کنیم و بریم بیرون خوش گذرونی و اینور اونور). 

بعد اون روز  تنها اتفاقی که تو زندگی ما افتاده اینه که  من خوابم به شدت کم شده.یعنی شبهای تعطیلی 12 زودتر نمی خوابیدم و صبح هم از 6 بیدار بودم.تازه ظهر هم چرتی نمی زدم. 

به دوتا از دوستای صمیمیون همون روز اول گفتیم.اونها هم کلی به ما دلداری دادن که حتما موفق میشین و نگران نباشین و  این حرفها...بعدشم خانوم دوست همسر  که تازه از استرالیا اومده بود رو فرداش دیدیم.اونم کلی باهامون حرف زد و بهمون امید داد که نگران نباشین و این حرفها... 

من هنوز ته دلم اصلا اطمینان ندارم.با همسر تلاش می کنیم برای زبان.ولی نه اونطور که باید.خودم هم شروع کردم جزوه های کلاسهامو می خونم. 

هنوز به مامانم اینها نگفتیم. ولی خواهرم وقتی داشتم به دوستم اشاره می کردم که نگه متوجه شد. 

امشبم میخواستیم به بابای همسر بگیم شانس ما عموش اینها اونجان.در نتیجه مجبوریم  بعدا دوباره یه روز بریم بهشون بگیم قضیه چیه.می دونم که خواهر همسر حسابی گریه زاری راه می اندازه.چون تو اون خانواده تنها کسیه که اصلا دلش نمی خواد ما بریم. 

خلاصه اینکه احوالات ما در این روزها حسابی قاطی پاتی می باشد.

خان بعدی

خدا رو شکر همسر هم در آزمون آیلتس نمره لازم رو آورد و امروز ارسال کردیم و دیگه فعلا کاری نداریم و فکر کنم حالا حالاها فقط منتظریم...